غربتی برای تمام دوران!
خدایا برسان آنکسی را که مقتنم خون مادرش است... خدایا برسانش برای آرامش پدرش که با دستانی بسته فقط نگاه کرد... خدایا برسانش تا دیگر دنیا از دست ندهد مردی را که دیگر نخواهد داشت... مردی که که هنوز هم در بین یارانش غریب است...
امشب بعد از اینکه از مراسم احیا برگشتم می خواستم در مورد خودم و خدا بنویسم اما موقع سحری خوردن دلم رفت نجف و تصمیم عوض شد تا در مورد احساسم از این روز و مردی بنویسم که امروز روزش است...
1. نمی دونم چند بار در طول زندگی یه نفر می تونه پیش بیاد وقتی در مقابل شخصی با جذبه و هیبات است نتونه حرفی بزنه اما این حالت برای من وقتی برای اولین بار وارد نجف شدم پیش آمد نه اینکه نتونم حرفی بزنم بلکه بیشتر بخاطر اینکه از بزرگی شخصی که می دیدم نمی تونستم حتی نفس بکشم و هوا به قدری برام سنگین شده بود و من مات تماشای بزرگی و غربت مردی شده بودم. که وقتی وارد شهرش شدم تا متوجه شدم تمام عمر او را نشناخته ام.
2. امام علی ع به نظر الان بیشتر از اون موقع غربین نمی دونم که از بین شهر های مذهبی عراق نجف چرا این همه غریبه. انگار اگه خوب به صداها گوش کنی می تونی صدای گریه شهر رو بشنوی صدای بزرگی مردی رو که از این دنیا داره به خدا شکایت می کنه مردی که برای جهالت پیروانش ناراحته مردی که بزرگیش هنوز هم برای ما قابل درک نیست مردی غمگین مردی بزرگ و مردی که نهایت مظلومیت هست و این خیلی بیشتر درد ناک می شه که می بینی در بین ادمهایی بیشتر می شه خودشون رو شیعه اش می نامند ادمهایی که انگار دارن یه جور پز می دن به پز ضریح دل بستن.
3. الان هم نمی دونم اصلا تونستم اون حس غربتی که و اون هوای سنگین نجف رو اشاره کنم یا نه اما به نظرم خلاصه ترین حالتی که می شه از غریبی نجف گفت اینه که وقتی چشمات به حرم امام علی ع می افته می بینی مردی که اونجا نشسته و برای همه شیعیانش که دارن بیراه می رن دعا می کنه مردی که هنوز هم داریه قصه شیعیانش رو می خوره و می بینی که هنوز هم شیعیان دارن راه اشتباه رو می رن و انگار فقط تو این همه سال رنگشون رو عوض کردن و گرنه همون ادمهایی بدترین جاش هم اینجاست که خودت هم با عجله می ری پشت سر همون گمراه ها...
4. اینجاست که می فهمی اصلا امام علی ع قراره که غریب باشند نه برای مردم زمان خودشون بلکه برای تمام دوران. اینجاست مظلومیت رو با تک تک اجزای بدنت می فهمی!